سلام

نمیدونم به جز سلام دیگه چی میشه اول یه وبلاگ گفت شاید هم یه خونه جدید خونه عشق خونه ای که میخوام یه عالمه دوست توش رفت و امد کنه دوستایی که عاشق ایثار و شهادتند اره من هم به جمع وبلاگ نویسان حوزه ایثار و شهادت در اومدم امیدوارم وبلاگ خوبی بشه

میخوام اینجا ابتدا از خاطرات اولین سفرم به خوزستان بگم جایی که سالها ارزوش رو داشتم و امسال خداوند چه زیبا این ارزویم را اجابت کرد امسال بهترین عیدیم رو از خدا گرفتم

قسمت اول

به نام او که شنوای بیناست و اوست که صدای بندگانش را چه زیبا می شنود و چه زیباتر جواب میدهد .

دیروز ساعت 2:30 (سه شنبه 4 فروردین ماه 88)از میبد به سمت خوزستان حرکت کردیم چه سخت بود خداحافظی از همسرم و از کودک 6 ساله ام که تا به حال یک روز هم از او دور نبودم همه عشم و تمام زندگیم را گذاشتم تا بعد از 10 سال تنها به دلم برسم تا بعد از 10 سال انتظار کمی هم به نوای جانم گوش فرا دهم بعد از طی کردن مسیر یزد تفت صفا شهر نصفه های شب به شاهچراغ رسیدیم چه مکان معنوی زیبایی حیف که فرصتمان برای زیارت کم بود دیشب وقتی صدای دخترکم و بغضش را از تلفن شنیدم نزدیک بود از غصه دق کنم ولی بعد که همسری زنگ زد و گفت بعد از بردنش به پارک و تفریح خوابیده است ارام گرفتم چون مطمئن بودم در کنار پدرش احساس راحتی میکند و حتما نمیگذارد در این چند روز غم دوری را زیاد حس کند ممنون همسر مهربانم چرا که اگر تو در کنارش نبودی ارامش الان را نداشتم

هر قدم که به اهواز نزدیکتر میشوم احساس میکنم دارم روی ابرها پرواز میکنم حس تو خالی بودن بهم دست میدهد فعلا استانه علی بن مهزیار هستیم (ساعت 10) قرار است بعد از صبحانه به طرف اهواز برویم و بعد از ظهر طلائیه و هویزه وای خدای من  من دیگر بیش از این طاقت ندارم خدایا کی این انتظار به سر می اید جز نگرانی برای زینبم به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنم از خدا میخواهم که این نگرانی را نیز از من دور کنم تا با ارامش بروم

از روی پل رود کارون گذشتیم و این یعنی ما در اهوازیم

اینجا پادگان شهید عاصی زاده است تیپ 18 الغدیر جایی که زمان جنگ همشهریهای ما برادرهای ما اینجا اسکان داشتند اولین جایی که در ان نمازخانه بنا کردند نماز خواندن دعا کردن گریه کردن برای عملیاتهایشان اماده میشدند وخلاصه اینجا هر قدم میگذاری بوی شهدا میدهد بوی نمازهای شب رزمندگان میدهد چه حس و حال زیبایی دارد اینجا

به طرف طلائیه حرکت کرده ایم از پادگان شهید عاصی زاده تا طلائیه حدود 75 کیلومتر راه است اینجا مرز ایران و عراق است پشت این خاکریزها دشت ازادگان است که به قول اقای فلاح نه مال ایرانه نه عراق

15 کیلومتر دیگه مونده تا طلائیه جاده خیلی خراب است و خاکریز و سنگ

گنبد طلائیه از دور نمایان است

کس نمیداند که این وادی کجاست                               نسبت این سرزمین با کربلاست

                                                                                                          ادامه دارد...